گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
داستان راستان
جلد اول
سفره خليفه


شريك بن عبدالله نخعی - از فقهای معروف قرن دوم هجری - به علم و تقوی‏
معروف بود . مهدی بن منصور خليفه عباسی علاقه فراوان داشت كه منصب "
قضا " را به او واگذار كند ، ولی شريك بن عبدالله ، برای آنكه خود را
از دستگاه ظلم دور نگاه دارد زير اين بار نمی‏رفت . نيز خليفه علاقه‏مند
بود كه شريك را معلم خصوصی فرزندان خود قرار دهد تا به آنها علم حديث‏
بياموزد ، شريك اين كار را نيز قبول نمی‏كرد و به همان زندگی آزاد و
فقيرانه‏ای كه داشت قانع بود .
روزی خليفه او را طلبيد و به او گفت : " بايد امروز يكی از اين سه‏
كار را قبول كنی
يا عهده دار منصب " قضا " بشوی ، يا كار تعليم و تربيت فرزندان مرا
قبول كنی ، يا آنكه همين امروز نهار با ما باشی و برسر سفره ما بنشينی "
.
شريك با خود فكری كرد و گفت ، حالا كه اجبار و اضطرار است ، البته از
اين سه كار ، سومی بر من آسانتر است .
خليفه ضمنا به مدير مطبخ دستور داد كه امروز لذيذترين غذاها را برای‏
شريك تهيه كن . غذاهای رنگا رنگ از مغز استخوان آميخته به نبات و عسل‏
تهيه كردند و سر سفره آوردند .
شريك كه تا آن وقت همچو غذايی نخورده و نديده بود ، با اشتهای كامل‏
خورد . ، خوانسالار آهسته بيخ گوش خليفه گفت : " بخدا قسم كه ديگر اين‏
مرد روی رستگاری نخواهد ديد " .
طولی نكشيد كه ديدند شريك هم عهده دار تعليم فرزندان خليفه شده و هم‏
منصب " قضا " را قبول كرده و برايش از بيت المال مقرری نيز معين شد
.
روزی بامتصدی پرداخت حقوق حرفش شد ، متصدی به او گفت : " تو كه‏
گندم به ما
نفروخته‏ای كه اين قدر سماجت می‏كنی ؟ "
شريك گفت : " چيزی از گندم بهتر به شما فروخته‏ام ، من دين خود را
فروخته‏ام